محل تبلیغات شما



 دانش آموزان عزیر می توانند برای استفاده از یک دبیر تاریخ پرتلاش به وبلاگ آقای بهرام شفیعی دبیر تاریخ شهر آبپخش مراجعه کنند. آدرس وبلاگ:

http//.www.http://iran10000.blogfa.com/

یا با نوشتن عبارت دبیر تاریخ آبپخش-دشتستان» این وبلاگ را یافته و از مطالب غنی آن بهره‌مند شوند.


مهدیقلی خان هدایت پسر علیقلی خان مخبرالدوله و نواده ی رضاقلی خان هدایت است که در دوران شش پادشاه، مصدر امور مختلف بوده. او که در پانزده سالگی برای تحصیل به آلمان فرستاده شد، دو سال بعد به ایران مراجعت می کند، زبان فارسی و عربی را می آموزد، در فن موسیقی به مدارجی می رسد و در بیست و سه سالگی برای تدریس زبان آلمانی در دارالفنون استخدام می شود، مدارج دولتی را از پیشخدمتی مخصوص ناصرالدین شاه آغاز می کند، به ریاست پستخانه و گمرک و تلگرافخانه تبریز می رسد، ریاست مدرسه ی علمیه و سرپرستی مدارس دیگر، و در مسافرت دوم مظفرالدین شاه به فرنگ، به درخواست علی اصغرخان امین السلطان (اتابک) به همراهان شاه می پیوندد، پس از صدور فرمان مشروطیت به اتفاق برادرش مرتضی قلی خان صنیع الدوله، حاجی محتشم السلطنه حسن اسفندیاری، میرزا حسن خان پیرنیا (مشیرالدوله)، و میرزا حسین خان پیرنیا (موتمن الملک) مامور تهیه ی قانون انتخابات دوره ی اول قانون گذاری مجلس می شود و در اولین کابینه ی قانونی ایران به ریاست سلطان علی خان وزیر افخم، به وزارت معارف منصوب می شود. قبل از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه، به حکومت آذربایجان منصوب و در آنجا قورخانه ی دولتی را به ملت تسلیم می کند و خود عازم اروپا می شود. پس از فتح تهران به دست آزادی خواهان و عزل محمدعلی شاه، بار دیگر به حکومت آذربایجان منصوب می شود و پس از دو سال استعفا می دهد و بار دیگر به فرنگ می رود. مقارن اولتیماتوم روسیه به دولت ایران، وارد تهران و به حکومت فارس گمارده می شود. در دولت میرزا حسن خان مشیرالدوله، وزیر دارایی می شود و هنگام قیام شیخ محمد خیابانی برای بار سوم به حکومت آذربایجان منصوب می گردد. پس از پایان کار خیابانی، گرفتار کودتای لاهوتی می شود و پس از شکست کودتا به تهران مراجعت می کند. در کابینه ی میرزا حسن خان مستوفی الممالک به وزارت فواید عامه می رسد و در 1306 شمسی از سوی رضا خان، مامور تشکیل کابینه می شود که تا 1312، شش سال متوالی نخست وزیر ایران بوده. مهدیقلی خان در کابینه های امین السلطان، حسینعلی خان نظام السلطنه ی مافی و میرزا حسن خان مستوفی الممالک سمت وزارت داشته و. باری، کتاب خاطرات او حاوی بسیاری از اتفاقات تاریخی دوران پر آشوب مشروطه و پهلوی اول است. ویژگی و تفاوت "خاطرات و خطرات" مهدیقلی خان هدایت، با خاطرات دیگر رجال دوران مشروطه، زبانی کوتاه و موجز است


 

مشاهیر دشتی، به ترتیب تاریخی:
فایز دشتی، شاعر مشهور دوبیتی سرا
محمد خان دشتی، شاعر و حکمران دشتی
سید علینقی دشتی مجتهد و شاعر
میرزا محمد جعفر خان حقایق نگار خورموجی، مورخ
ملاحسن کبگانی، شاعر
شفیق شهریاری، شاعر
شیخ عبدالله حاجیانی، موسس نخستین مدارس حوزوی در استان بوشهر به سبک جدید و در شهر خورموج و اصالتا از اهالی مسیله
شیخ عبدالله هلالی دشتی
علی دشتی، نویسنده
شیخ ابوتراب عاشوری، از فعالان مبارز در زمان پهلوی
میربهزاد شهریاری، نماينده اولين دوره مجلس شورای اسلامی از منطقه رودباران
غلامرضا دادبه، محقق و موسیقی دان
شایان حامدی، شاعر نوسروده
سید محمدحسن نبوی، نماینده اسبق بوشهر در خبرگان رهبری
علی مرادی، شاعر
آیت‌الله میرزا احمد گنخکی دشتی از مجتهدان سنتی
سید مصطفی حسینی دشتی، مولف
میرزا ابراهیم دشتی(منهاج)، نماینده اسبق بوشهر در خبرگان رهبری
سید کمال‌الدین شهریاری، نماینده اسبق رودباران در مجلس شورای اسلامی
سید محمدمهدی پورفاطمی نماینده کنونی دشتی و تنگستان در مجلس شورای اسلامی
حاج خورشید پورسعید
سعید صالح نویسنده مجموعه کتب هفت جلدی دایرةالمعارف حقوقی وسیع و غیره
محمدرضا صفدری، داستان نویس


تعداد ن وی را متفاوت ذکر کرده‌اند. سرهنگ دروویل فرانسوی ۷۰۰ و سرهنگ استوارت که یک سال بعد از مرگ او به ایران آمده ۱۰۰ و بی نینگ ۸۰۰ و مادام دیولافوا ۷۰۰ و مارخام ۳۰۰ و سپهر بیش از هزار یاد کرده‌اند.بعضی منابع تعداد همسران وی را ۱۸۹ همسر به همراه ۱۴۴ فرزند پسر ذکر کرده‌اند. آقامحمدخان که خود ناتوان از شویی بود همواره برادرزادهٔ خود را ترغیب به ازدواج و آوردن فرزند می‌کرد و برای هر فرزند جدید به او پاداش می‌داد.

به استناد یکی از اشعار مولانا رضا بهاری متخلص به گوچک رضا از شاعران معاصر فتحعلی شاه، وی حدود سیصد فرزند ذکور داشته‌است: تابعنده اوچ یوز اوغلی وارده ________ ایران باباخان قالمدی دنیا.


همیشه با خواندن حکایت های آموزنده یک تجربه و پیام عمیقی دریافت می کنیم در این بخش داستان آموزنده و جالبی از ناصرالدین شاه و مرد ذغال فروش می خوانید.

ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می کرد که چشمش به ذغال فروشی افتاد. مرد ذغال فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود. ناصرالدین شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت:بله قربان.»

ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت:جنهم بوده ای؟»
ذغال فروش زرنگ گفت:بله قربان!»

شاه از برخورد ذغال فروش خوشش آمده و گفت:چه کسی را در جهنم دیدی؟»
ذغال فروش حاضرجواب گفت:اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.»
شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت:مرا آنجا ندیدی؟»

ذغال فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است. پس گفت:اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!»

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دیجیتال مارکتینگ